یلدا 92
سامی جونم امسال دومین یلدای زندگیتو سپری میکنی. پارسال که خیلی کوچیک بودی و مدام گریه میکردی . من و بابایی اصلا نفهمیدیم چطوری شب تموم شد.اخر هم مجبور شدیم ببریمت بیرون با ماشین یه دور بزنی و بخوابی. اما امسال از گریه خبری نبود. بر عکس گل سرسبد مجلس تو بودی. مثل همیشه... این هم یه سفره نا تمام و یه پسرک شکمو بابایی از ذوقش تند تند ازت عکس میگرفت دوستت دارم شیطونکم. ...