این روزها 2

پسرم

این روزها با امدن ما به خونه جدید شیطونی های شما

 هم رنگ و بوی تازه ای به خودش گرفته.

به خاطر جابجا شدن یک سری وسایل دستتون به خیلی چیزا میرسه البته بماند که قدتون هم بلند تر شده و تکنیک های جدیدی هم یاد گرفتید برای رسیدن به وسایل دلخواهتون

مثلا روی نوک پنجه وای میستی یا زیر پات کوسن و بالشت میذاری و بالا میری.

از لبه تختت بالا میری

یا پاتو روی سبد اسباب بازیهات میذاری تا بهتونی وسایل روی میز رو بر داری

روشن و خاموش کردن پریز برق که کار هرروزتونه

روی میز وسط میشینی و در ویترین و کابینت ها رو باز میکنی

اینم اتاق چادری جدیدته

بقیه عکسها در ادامه ...

گلهارو اب میدی

موهاتو شانه میزنی

از صندلیت بالا میری و کنار ما میشینی

اینجا هم خونه خاله ساراست که تو داری با توپ فیزیوتراپیش بازی میکنی

بماند که تمام خونشونو به هم ریختی

این ها هم جعبه هایی هستند که من درست کردم برای روسری هام

که داخل کمد دیواری بذارم اما شما اونهارو با کشتی اشتباه گرفتید

و تمام اسباب بازی هاتون رو هم توش گذاشتید.

و اینها هم دوستانت هستند.

پروشا خانم مهربون که کلی دوستت داره و در تنهاییش شما دوست خیالیش هستی

اما در اخر روز شما حسابی از خجالت خودش و موهاش در امدی و مارو شرمنده کردید

و اقا کیان

که با اون هم دعوات شد چون رفته بود بغل دایی محسن شما.

اینجا هم کاشانه که شما با ایدا جون توی سبد عزیز نشسته بودید.

قرررربونت برم شیرینم