سام ناقلا
سام عزیزم
این روزها خیلی شیطون شدی.من همش دنبالتم اما واقعا یه جاهایی
کم میارم از بس که انرژی داری قربونت برم
همش میترسم یه جای خطرناک بری یا دست به چیزایی بزنی که به خودت اسیب برسونی.
بابایی هم خیلی نگرانته خیلی بیشتر از من.همش میگه به این دست نزن....به اون دست نزن.
همش مثل جوجه کوچولوها دنبالمی و هرجا میرم تو هم میای
وقتی که مشغول انجام کارام هستم تو هم یه جوری خودتو سر گرم میکنی
مثلا با این هندونه
اینم از کشو دمکش ها و دستمال های من که حسابی به همشون ریختی
حرفم که بزنم سریع ناراحت میشی...
امروز صبح
دیدم صدات نمیاد. وقتی اومدم تو اتاقم دیدم که یه گوشه نشستی و در جعبه روبان های منو باز کردی و همرو ریختی رو زمین
یه چیزی هم تو دستت بود که داشتی با دقت لیسش بزنی تا بفهمی چیه
میدونی چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه تکه از یه مهر شکسته!!
اخه من به تو چی بگم عشقم