بیمارستان
پسرک عزیزم این روزها ما روزهای بدی رو پشت سر میذاریم.
شما دو هفته بود که به شدت مریض بودی.اسهال استفراق و تب شدید
یه روز صبح که بیدار شدی تب داشتی.من فکر کردم که یه تب ساده اس و بهت استامینوفن دامد اما حدود ساعت دو تبت خیلی بالا رفت و بیهوش شدی.
من فقط جیغ میزدم.چشمات بیحال شد و لبات کبود شد.شانس اوردم که بابایی زود امده بود و سر نماز بود.
بابایی سریع بردت درمانگاه. بیچاره خیلی حول شده بود.زود بردیمت بیمارستان دی
و دکتر شهیدی بستریت کرد.تحت نظر دکتر فاتحی یک هفته بستری بودی و تبت کنترل شد و مرخص شدی اما دوروز بعد دوباره استفراق و تب شروع شد.بابایی و حاجی تصمیم گرفتن که ببرنت بیمارستان پارس.دوباره بستری شدی.
بماند که تو این مدت اب شدی و ما چی کشیدیم.
بابایی که فقط گریه میکرد
دکتر معالجت دکتر خشایار پیمان بود خدا خیرش بده.
ازمایش مدفوع گرفتن ازت و یه دکتر متخصص طب عفونی دعوت کرد تا بیاد ازمایشهاتو ببینه و تشخیصش اسهال خونی بود.تحت درمان قرار گرفتی و حدود هفت روز بیمارستان بودی.دلیلشم دست زدن یا خوردن میوه و سبزیجات الوده و اب الوده بوده.
خدا دوباره تورو به ما برگردوند
دلم میخواد از مامان عزیزم خیلی تشکر کنم که لحظه ای مارو تنها نگذاشت.هرروز از صبح میامد پیشمون و برای من هم غذا میاورد چون من غذای بیمارستانو نمیخوردم.تورو نگه میداشت و سرگرمت میکرد تا من کمی استراحت کنم.
و همینطور از بابا حاجی که با مهربونی بهمون دلداری میداد..سر میزد و خیلی دنبال کارات بود.
و صد البته همسر مهربونم
که مثل کوه پشتمون بود و لحظه ای غفلت نکرد.تمام مدت پیشمون بود.با تمام مشغله کاریش از همه چی گذشت و نذاشت که بهمون ذره ایی بد بگذره.و همینطور از لحاظ احساسی خیلی بهم کمک کرد و بهم اعتماد به نفس میداد .مدام میگفت چیزی نیست خوب میشه میگذره و با این حرفاش ارومم میکرد.
بالاخره اون روزهای بد تموم شد و امیدوارم دیگه هیچوقت هم تکرار نشه. و برای هیچ مادر و پدره پیش نیاد.
این اون روز بود که شما تب داشتی
روز اول..بیمارستان دی
دیروز ٢٢ بهمن بابایی برات یه گوسفند کشت
بقیه عکس هاااااااا در ادامه....
بیمارستان دی.بابایی زحمت کشیده بود و برامون اتاق خصوصی گرفته بود توی هر دو بیمارستان.
عروسک محبوبت جناب اقای مااا. که داری بوسش میکنی
از بیمارستان مرخص شدی اما دوباره تب کردی
هفته دوم..بیمارستان پارس
اینجام تو همش توپ میخواستی و یه خانم پرستار مهربون با دستکشها برات توپ درست کرد.
سهم سام از برف امسال
دوستت داریم